این شعر را در وبلاگ خانم ناهید آقاسیان دیدم . این شعر تاجایی که متوجه شدم سروده خودشان است . دوست دارم شما هم بخوانید و لذت ببرید.
d میخوام بگم خداحافظ و زندگی همین یک قدم بود قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسیدc چقدر بد شد ، زندگی ما یک قدمی ها حتی فرصت نیست به خونه برسی، حتی اگه بال در بیاری !. دیدی دنیا چطور کبوتر رو کلاغ کرد؟ سیاه کرد ؟ غارغاریش کرد؟ d مصداق تمام من شعری است : در اندوه همان باران برگم نمی بارم که بنویسی بهارم من از تو ریشه دارم درد پنهان نمی خواهم ببینی روزگارم |
سلام ا ز این که اینقدر دیر به تبریک سال نو رسیدیم بخشید.
برای جبران شعری را که دوست عزیزم فرید قادری که البته الان تو آمریکا است، برام فرستاده روی وبلاگ بگذارم.
امیدوارم لذت ببرید.
بهار می شود!
یکی دو روز دیگر از پگاه
چو چشم باز می کنی
زمانه زیر و رو
زمینه پرنگار می شود
زمین شکاف می خورد
به دشت سبزه می زند
هر آنچه مانده بود زیر خاک
هر آنچه خفته بود زیر برف
جوان و شسته رفته آشکار می شود
به تاج کوه
زگرمی نگاه آفتاب
بلور برف آب می شود
دهان دره ها
پر از سرود چشمه سار می شود
نسیم هرزه پو
ز روی لاله های کوه
کنار لانه های کبک
فراز خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می رسد
غریق موج کشتزار می شود
در آسمان
گروه گله های ابر
ز هر کناره می رسد
به هر کرانه می دود
به روی جلگه ها غبار می شود
در این بهار آه ...!
چه یادها
چه حرف های نا تمام
دل پر آرزو
چو شاخ پر شکوفه باردار می شود