شکایت دیوید استراچمن، وکیل اسرائیلیها، علیه موزههای ایالات متحده آمریکا برای مصادره گنجینههای تختجمشید جالب و افشاگرانه شده است. پای پروفسور هرتسفلد، باستان شناس و ایرانشناس نامدار یهودی، نیز به میان آمده است.
در سال 1925/ 1304 سلطنت پهلوی در ایران رسماً تأسیس شد. تا این زمان، طبق قرارداد 11 اوت 1900 میان دولتهای ایران و فرانسه، که در سفر مظفرالدینشاه به پاریس منعقد شده بود، اکتشافات باستانشناسی ایران در انحصار فرانسویها قرار داشت. برخی مقامات ایرانی، بهویژه محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، که دلالی موزههای آمریکایی و قاچاقچیان یهودی آثار باستانی را به دست داشتند (فروغی یهودیتبار بود)، برای لغو قرارداد فوق «کلاه شرعی» موجهی ابداع کردند. آنها در 12 آبان 1309/ نوامبر 1930 قانون «حفظ آثار ملّی» را در مجلس هفتم تصویب کردند و آرتور پوپ آمریکایی (1881-1969) و ارنست هرتسفلد آلمانی (1879-1948) و رابینوی فرانسوی به تشویق موزههای آمریکایی برای اکتشاف در ایران پرداختند. (هرتسفلد از سال 1305 عضو «انجمن آثار ملّی» بود.) [1] به این ترتیب، فعالیت گروهی از سارقین آثار باستانی در ایران آغاز شد که تا پایان سلطنت رضا شاه دوام آورد. چارلز هارت، وزیر مختار آمریکا، در گزارشهای خود به واشنگتن از پوپ و دستیارانش با عنوان «باند تبهکار پوپ- رابینو» (Pope- Rabeno gang) یاد کرده است. (رابینو دلال پروفسور پوپ بود.)
(نمونه ای از الواح گلی)
در سال 1931 اریک اشمید آلمانی (1897-1964)، نماینده موزه دانشگاه پنسیلوانیا، به ایران سفر کرد و این کشور را «بهشت بکر آثار باستانی» توصیف نمود. به این ترتیب، بلافاصله پس از تصویب «قانون حفظ آثار ملّی»، و لغو انحصار فرانسویها، از سال 1931/ 1310 یورش موزههای آمریکایی و قاچاقچیان آثار باستانی به ایران آغاز شد. دکتر محمدقلی مجد، مورخ ایرانی مقیم آمریکا، در کتاب ارجمند خود، غارت بزرگ آمریکایی آثار باستانی ایران- 1925- 1941، فهرستی از سرمایهگذاری موزههای آمریکایی در ایران را عرضه کرده است. طبق این فهرست، مجموع سرمایهگذاری آمریکاییها در سالهای 1931-1941 در ایران حدود 710 هزار دلار است. سهم هر یک از موزههای آمریکایی شریک در غارت آثار باستانی ایران به شرح زیر است: موزه متروپولیتن 200 هزار دلار، موزه فیلادلفیا 180 هزار دلار، انستیتوی شرقشناسی دانشگاه شیکاگو 150 هزار دلار، موزه هنرهای زیبای بوستن 120 هزار دلار، موزه فاگ بوستن 50 هزار دلار، موزه شهر کانزاس 10 هزار دلار. موزههای آمریکایی، در ازای این سرمایهگذاری ناچیز، آثاری را به آمریکا منتقل کردند که میلیاردها دلار ارزش دارد و بهتر بگوئیم اصولاً قابل تقویم با پول نیست. مثلاً، بهترین گنجینههای دوره هخامنشی ایران در اختیار موزه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو قرار گرفت و مهمترین میراث باستانی دورههای ساسانی و اسلامی در اختیار موزه متروپولیتن.
در این میان، محمدعلی فروغی و پسرش محسن، پروفسور پوپ و همدستانش نیز به ثروتهای هنگفت رسیدند. و حتی پروفسور هرتسفلد، که از سال 1931 تا پایان 1934 از سوی دانشگاه شیکاگو سرپرستی اکتشافات تختجمشید را به دست داشت، توانست سهمی قابلاعتنا از غارت آثار باستانی ایران به جیب زند. در اسناد سفارت آمریکا در تهران چند بار به خروج مخفیانه آثار باستانی ایران توسط هرتسفلد اشاره شده و حتی سارق طماعی چون پروفسور پوپ بارها هرتسفلد را به سرقت آثار تختجمشید متهم کرده است. هرتسفلد یهودی است و از برجسته ترین شخصیتهای علمی مورد تفاخر یهودیان و دانشگاههای اسرائیل بهشمار میرود. در دانشگاههای غرب از هرتسفلد به عنوان ایرانشناس و باستانشناس برجسته فراوان تجلیل میشود. معهذا، امروزه دیوید استراچمن در دادخواست خود علیه موزه فیلد شیکاگو هرتسفلد را «قاچاقچی و سارق آثار باستانی» میخواند. استراچمن میگوید: هرتسفلد سارق و قاچاقچی آثار باستانی بود؛ بنابراین مجموعهای که در موزه فیلد به عنوان «کلکسیون هرتسفلد» نگهداری میشود در واقع به ایران تعلق دارد و لذا باید به نفع موکلان اسرائیلی او مصادره شود. [2] این مجموعهای ارزشمند از آثار دوران هخامنشی به سرقت رفته از ایران است که هرتسفلد در سال 1945، دو سال قبل از مرگش، به موزه فیلد فروخت. موارد دیگری از سرقتهای هرتسفلد را نیز میشناسیم. یک مورد، 240 سکه دوره اشکانی است که در کاتالوگها بهنام هرتسفلد ثبت شده است. [3]
مقامات دزد حکومت رضا شاه به دلیل دهن لق بودن هرتسفلد و دشمنی و رقابت او با پوپ خواستار برکناری هرتسفلد شدند. (هرتسفلد از حکومت رضا شاه نیز بدگویی میکرد.) در نتیجه، در اوائل سال 1935 اریک اشمید آلمانی به عنوان سرپرست اکتشافات پرسپولیس (تختجمشید) جایگزین هرتسفلد شد. در این زمان اشمید مدیر موزه بوستن، وابسته به دانشگاه پنسیلوانیا، بود. اشمید تمایلات هیتلری داشت. به خاطر این ماجرا، هرتسفلد از دانشگاه شیکاگو به شدت دلخور شد. او در سال 1948 در شهر بال سویس درگذشت.
***
مطالبی که گفته شد، ماهیت غارتگرانه عملکرد موزههای آمریکایی را در ایران روشن میکند. مُعظَمترین موزههای آمریکایی، با سرمایهگذاری هفتصد هزار دلاری، طی ده سال (1931-1941) بخش مهمی از آثار باستانی دورانهای پیش و پس از اسلام تمدن ایرانی را به غارت بردند که غیرقابل ارزشگذاری است. در جریان انتقال این گنجینه عظیم مقادیر زیادی از الواح گلی تختجمشید، به دلیل حمل نامناسب با الاغ و کشتی به آمریکا، خرد شد که بعداً این الواح بلااستفاده به ایران مسترد گردید. در جریان این انتقال، چنانچه در تصویر زیر نمایان است، شاخ سرستونهای تختجمشید را بریدند و به این ترتیب آثار منحصربهفرد فوق را ناقص کردند، تا راحتتر و با هزینه کمتر به آمریکا حمل شود. در جریان این غارت، بخش مهمی از میراث فرهنگی ایران به دست دلالان و سارقین، که در کسوت «دانشمند» و «دولتمرد» عمل میکردند، به مجموعههای خصوصی انتقال یافت و ناپدید شد. به این ترتیب، در دوره ده ساله فوق فاجعه فرهنگی عظیمی رخ داد که خسارات آن را با معیارهای مادی نمیتوان سنجید.
تنها با انتشار کتاب دکتر محمدقلی مجد در سال 2003 بود که موزه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، به خاطر حفظ آبروی خود، در اردیبهشت 1384 بهناگاه سیصد لوح گلی دوره هخامنشی را به ایران مسترد کرد. در آن زمان، مقامات فرهنگی و مسئولان میراث فرهنگی ایران در خواب غفلت بودند. آنان از قراردادهای دوره رضا شاه اطلاع نداشتند و تا آن زمان هیچگونه تلاشی برای استرداد آثار باستانی امانی ایران در آمریکا انجام نداده بودند. بنابراین، عجیب نیست که از «سخاوتمندی» و «امانتداری» آمریکائیان شگفتزده و سپاسگزار شدند. پس از آن نیز بار دیگر متولیان میراث فرهنگی کشور به خواب عمیق غفلت فرو رفتند. آنان نه تنها برای استرداد مابقی الواح گلی تلاش نکردند بلکه برای یافتن اسناد مالکیت ایران بر هزاران قطعه آثار منحصربهفرد دورانهای باستانی و اسلامی ایران در موزههای مختلف آمریکا، از جمله موزههای شیکاگو و متروپولیتن، هیچ کنکاشی نکردند و هیچ دعوی حقوقی را در مجامع قضایی و بینالمللی اقامه نکردند.[4]
نمیتوان به حسننیت مسئولان موزه شیکاگو و سایر موزههای آمریکایی اعتماد کرد. اقامه دعوی اسرائیلیها برای مصادره آثار باستانی ایران در موزههای آمریکا ماجرایی مشکوک و پیچیده است که پس از فاش شدن مالکیت ایران بر الواح گلی دوره هخامنشی طراحی و اجرا شد. برای مقابله با این جریان هشیاری و آگاهی اوّلین شرط برای هر اقدامی است.
مایملک ایران در موزههای آمریکا به الواح گلی فوق محدود نیست. مقامات موزه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و سایر موزههای آمریکایی باید پاسخگوی وضع مالکیت هزاران قطعه آثار ایرانی باشند و روشن کنند که این قطعات را چگونه و از طریق چه کسانی به دست آوردهاند و هم اکنون این آثار متعلق به کیست؟ آیا ماجرای شکایت اسرائیلیها برای لاپوشانی و لوث کردن این مسئله مهم طراحی نشده است؟
نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید.فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد.
نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است. محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند. به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند "
با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از ایرانیان یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام میدانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد
نخستین تصویر بر روی پرچم ایران
در سال 355 خورشیدی 976 میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال 1979 میلادی
افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر
در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد
پرچم در دوران صفویان
در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش
پرچم در عهد نادرشاه افشار
نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند.
دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه
در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.
یرکبیر و پرچم ایران
میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد.
انقلاب مشروطیت و پرچم ایران
با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عر
اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی در وسط آن قرار دارد.
تقدیم به تو...
دوستش می دارم
چرا که می شناسمش،
به دو ستی و یگانگی.
- شهر
همه بیگانگی و عداوت است.-
هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم
تنهائی غم انگیزش را در می یابم.
اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی.
همچنان که شادیش
طلوع همه آفتاب هاست
و صبحانه
و نان گرم،
و پنجره ئی
که صبحگا هان
به هوای پاک
گشوده می شود،
وطراوت شمعدانی ها
در پاشویه حوض.
***
چشمه ئی،
پروانه ئی، وگلی کوچک
از شادی
سر شارش می کند
و یاس معصو مانه
از اندوهی
گران بارش:
این که بامداد او، دیری است
تا شعری نسروده است.
چندان که بگویم
«ـ امشب شعری خواهم نوشت»
با لبانی متبسم به خوابی آرام فرو میرود
چنان چون سنگی
که به دریاچه ئی
و بودا
که به نیروانا.
و در این هنگام
دخترکی خردسال را ماند
که عروسک محبوبش را
تنگ در آغوش گرفته باشد.
اگر بگویم که سعادت
حادثه ئی است بر اساس اشتباهی؛
اندوه سرا پایش رادر بر می گیرد
چنان چون دریاچه ئی
که سنگی را
ونیروانا
که بودا را.
چرا که سعادت را.
جز در قلمرو عشق باز نشناخته است
عشقی که
به جز تفاهمی آشکار
نیست.
بر چهره زندگانی من
که بر آن
هر شیار
از اندوهی جانکاه حکایتی می کند
آیدا!
لبخند آمرزشی است.
نخست
دیر زمانی در او نگریستم
چندان که،چون نظری از وی باز گرفتم
درپیرامون من
همه چیزی
به هیات او در آمده بود.
آنگاه دانستم که مرادیگر
از او گزیر نیست