من فردا دارم به جزیره خارگ می رم
اما اگر برنگشتم فعلا یک شعرداشته باشید یادگاری
این شعر را از اینجا http://www.roborend.com/archives/2004/06/000045_.php
براتون آوردم
اشک هاتو پاک کن دختر
این جاده های غریب
هیچ مسافری را به سوی تو نخواهد آورد!
اشک هاتو پاک کن دختر
آدم که با چشم های گریان
راه نمی افته به سوی افق های دور-
بند ساک دستی ات رو بنداز روی شانه راستت
و راه بیفت/
اگه همه سفر می کنند که چیزی به دست بیارند
تو سفر می کنی که چیزی رو از دست بدی!
- غم هاتو بذار و راه بیفت!
مرد حسابی خجالت نمی کشی معر !!!!فمنیستی که دگران بلغور می کنند و تو نفهمیده و نسنجیده اونو تو وبلاگت می زاری ؟ که چی بشه ؟ اشکتو پاک کن و مشکتو پاک کن . برو سفر ، نرو سفر . گریون نرو ، خندون برو ....
مرده شورت ببرد . حالم به هم خورد
سلام دوست عزیز . بسیار جالب بود. کارهاتون رو دیدم. آفلاین هم مجددا بررسی می کنم. از این که به جزیره خارگ اومدید و ما توفیق آشنایی زودتر از این را نداشتیم بسیار متاسف شدم. منتظز نوشته هاتون در مورد خارگ هستیم. من خودم کتابی رو در مورد تاریخ و فرهنگ جزیره نوشته ام. خبرنگاری هم جزیی از وجودم بود روزی. اما امروز . . .
بیشتر با هم آشنا خواهیم شد. سر بزن .راستی . این شعر هم بد نبود . این دوستت بیخودی گیر داده .
حتما بیشتر با هم آشنا خواهیم شد