نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

گون

 

"به کجا چنین شتابان

 

         گون از نسیم پرسید:

دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟

ز غبار این بیابان؟

همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم

 

به کجا چنین شتابان؟

 

به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم

 

سفرت بخیر اما، تو و دوستی خدا را،

 

چو ازین کویر وحشت

 

بسلامتی گذشتی، به شکوفه ها به باران

 

برسان سلام ما را

نظرات 4 + ارسال نظر
کلاغ سیاه دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:57 ب.ظ http://from-here2sky.persianblog.com

من اگه جای اون بودم به جای این که بگم سلام من و برسون. می گفتم من و هم با خودت ببر. مهم نیست رفتن مساوی باشه با مردن. مهم رفتنه. اصلا مهم مردنه

مینو دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام
چشم، ما سلام شما رو می رسونیم ولی میدونی که اونجا نه شکوفه داره نه بارون
پس خودت می دونی سلامت رو باید به چیا برسونم
می خوای برسونم؟
چون خیلی آدم دموکراتیم هرچی تو بگی

خوب حالا که اجازه دادی سلام من رو به هر کی و هر چی که اونجاست برسون ولی به یادت باشه بدون اجازه شاعر ما داریم این کار را می کنیم

خودش می دونه سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:49 ب.ظ

اولا مهم سلام رسوندن نیست مهم دل آدم .
اگه ته دلت بخای سلام برسونی و این کارو نکنی یعنی سلامتو رسوندی .
دوما آدم به هر کسی هم سلام نمی تونه سلام برسونه
مثال میزنم : ۱ روز با دوستم تو خیابون داشتیم میرفتیم دوستم گفت به این بنده خدا ( دختره ) سلام برسون . ما هم سلام رسوندیم ولی بدش دعوا شد . پس نتیجه اخلاقی اینه که به هر کسی نمی شه سلام رسوند .

شما خودت جواب خودت را دادی حتما مشکل داشته که دعوا شده خوب!!!!

جستار چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:38 ق.ظ http://m-norouzi.blogfa.com

با مردم زمانه سلامی و والسلام
گویی اگر غلام توام می فروشنت
یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد