نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

نارون

یک چیزهایی مثل باستان شناسی و ...

خدای شراب یونان در خانه ای از جنس خشت و گل

خدای شراب یونان در خانه ای از جنس خشت و گل

سلام . اجازه بدهید برای امروز مصاحبه ای را با دکتر رهبر درباره محوطه باستانس خورهه انجام داده ام و قبلا در روزنامه حیات نو چاپ شده است را براتون بگذارم. امیدوارم خوشتون بیاد.

 

یکی از مهمترین پرسش هایی مورخان و باستان شناسان از خود می پرسند این است که آیا با آغاز تاخت و تاز یونانیان، هنر ایرانی به طور کلی نابود شد؟

به طور حتم یونانیان با آمدن خود تاثیر بسزایی بر هنر و فرهنگ ایرانی گذاشتند این تاثیر را می تونا در نقاشی هایی از اشکانیان بر جا مانده مشاهد کرد. ایرانیان تصویر گری اندام ها و تناسب آنها، چین خوردگی لباس ها و . از یونانیان وام گرفتند .
ستون های پیچ خورده در معماری بنا ها را هم همینطور.اما به تدریج از زمانی که پارتیان یونایان را از ایران می رانند این تاثیر ها کم رنگ تر می شود و هنر خاص ایرانی بازهم شکل خود را باز می یابد.
اما جالب است بدانیم، یکی از دوره هایی که هنوز از دیدگاه تاریخ و البته بیشتراز آن باستان شناسی در هاله ای از ابهام ها و افسانه ها باقی مانده، دوره طولانی حکومت پارتیان است که ما بیشتر در کتاب های درسی خود آنها را به نام اشکانیان می شناسیم.
آثار تاریخی اندکی که از زمان پارتیان در مناطقی چون عراق و یا آن سوی مرزهای شمال شرقی ایران باقی مانده اگرچه آنقدر نیست که بتوان به درستی درباره آن ها اظهار نظر کرد اما همین اندک مانده ها نیز حاکی از حکومتی است که از توان مالی خوبی برخوردار بوده است.
دراین دوره نخستین مجلس در ایران تشکیل می شود و آن گونه که از شواهد امر بر می آید مردم نباید ازسطح زندگی بدی برخوردار بوده باشند. اما همانگونه که گفته شد از این قوم اشک ها که نزدیک به 500 سال از حدود سال 250 قبل از میلاد تا 224 بعد از میلاد حکومت کردند آثار بسیار اندکی به دست آمده است . برخی بر این عقیده اند که ساسانیان به دلیل ضدیت با این قوم آثار باقی مانده آنها را از بین برده اند.
اما در حالی در ایران بناهای اندکی از اشکانیان باقی مانده است، دکتر مهدی رهبر که 6 فصل در منطقه خورهه محلات حفاری کرده است، به این نتیجه رسیده که این محوطه یک بنای دوره اشکانی است.
گفت وگویی درباره این منطقه باستانی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.

آقای دکتر اجازه بدهید در ابتدای صحبت اندکی با سابقه تاریخی منطقه تقریبا ناشناخته خورهه آشنا شویم .


رهبر: باید بگویم از نظر تقسیمات کننی کشوری این منطقه جزو استان مرکزی ویکی از بخش های محلات است . در سمت راست جاده قم به اصفهان به فاصله 70 کیلومتری قم روستایی است به نام دو دهک که از این جا می توان به محل خورهه رسید. حسن قمی در کتاب خود تاریخ قم، دو دهک را همان محلی می داند که اردشیر بابکان هنگام مراجعه از اصفهان در آن اطراق کرده و در همین جا است که در جنگ با حکام سرکش همدان و ری پیروزی قطعی به دست آورده است . اما خورهه که در دره ای نسبتا کم عرض و در نزدیکی کوه هایی چون خورزان و طاقان قرار دارد. به گفته حسن قمی "خورزن همان کوهی است که اسکندر برآن کوه که هیچکس قار نیست بربالای آن رود جوسقی بنا کرده است، مثل مناره.

بررسی های باستان شناسی تا چه حد این سابقه افسانه ای خورهه را تایید می کند؟

رهبر: براساس بررسی های صورت گرفته در دشت خورهه به این نتیجه رسیده ایم که این منطقه دست کم از هزاره دوم قبل از میلاد مسکونی بوده است . به نظر می رسد که یکی از دلایل انتخاب این مکان برای سکئنت حاصلخیزی و آب و هوای مناسب و شکار فراوان آن بوده باشد . این نتایج را یافته های سفالی منقوش و گاه ساده ای از نوع سفال های هزاره دوم که به دست آمده اند تایید می کنند.

بپردازیم به حفاری ها در خورهه. پیشینه حفاری ها در این محوطه به چه سالی بر می گردد؟

رهبر: این محوطه با توجه به وجود دو ستون سنگی بزرگ و ساخته شده، همواره توجه جهانگردان را به خود جلب کرده است .
نخستین مطلب در باره این محوطه را بازهم حسن قمی نویسنده کتاب تاریخ قم در سال 378 هجری قمری به رشته تحریر در آورده است.
وی این بنا را کوشکی می داند ودرباره آن می گوید: " روستاق صرم شش دیه است . از آن جمله خورهابد که خوربن اروند آن را بنا کرده است بر سر جریب زمین . بر این دیه کوشکی بنا نهاده است . بر پشته ای مشرف و منیع و اساس و بنیاد آن از قرار زمین، گرد برگرد پشته و.. " همین مولف در جای دیگر این کتاب بنای خورهه را به زمان اسکندر منصوب می کند و از چهار ستون که از باقیای اسکندر است یاد می کند که این ستون ها از سنگ مدور و متساوی ساخته شده اند و به گفته وی بر سر ستون ها قبه ای از سنگ بوده است.
همانطور که می بینید که حتی نام صاحب کوشک را نیز می آورد، شالوده بنا را سنگ و زمان آن را هم به دوره اسکندر معطوف می دارد.
بعد از حسن قمی در زمان ناصرالدین شاه هم این منطقه برای نخستین بار مورد کاوش قرار می گیرد.
آن زمان دوره ای است که تب باستان شناسی در ایران اوج گرفته بود و ناصرالدین شاه در یکی از سفرهای خود به طرف اراک توقفی هم در خورهه داشته است و از جمله افرادی که ملازم رکاب وی بوده اند دکتر فوریه پزشک و چند تن از عکاس های فرانسوی بوده اند.
وقتی ناصرالدین شاه به خورهه می رسد به دستور وی آنجا را کاوش می کنند .دکتر فوریه این موضوع را در کتاب خود با نام "سه سال در دربار ایران" آورده و حتی عکس های وی از خورهه نیز چاپ شده است. با توجه به این که دکتر فوریه به استخوان ها و جمجمه ها توجه خاص نشان می دهد و آنها را مورد مطالعه قرار می هد مشخص است که او دنبال گنج نبوده است.
پس از آن نیز افرادی چون هرتسفلد از خورهه بازدید می کنند و ستون های سنگی را که به سبک یونیک ساخته شده است بررسی می کنند و آن را به زمان سلوکیان نسبت می دهند . به طور مثال هرتسفلد در نوشته های خود بنای خورهه را معبدی می داند که به احترام یونیوس ( خدای شراب یونان ) ساخته شده است.
پس از او هم افراد بزرگی چون گریشمن و واندنبرگ نیز آنجا را بازدید می کنند .
اما نخستین فصل حفاری و کاوش که پس از دوره ناصری در این منطقه انجام می شود به دست مرحوم علی حاکمی در سال 1335 است . این کاوش 5 تا 6 ماه به طول می انجامد و پس از آن تا سال 1355 متوقف می شود.

پس یک وقفه طولانی 20 ساله در کاوش های این محوطه به وجود می آید. شما کاوش دراین محوطه را چه سالی آغاز کردید؟

رهبر: من این کاوش ها را در سال 55 و همزمان با به ایران آمدنم آغاز کردم . من با توجه به سوابقی که از این محوطه خوانده بودم درخواست کاوش در این محوطه را دادم . آن سال هنوز مرحوم حاکمی گزارش های حفاری خود را منتشر نکرده بود و ما فکرمی کردیم که محوطه متعلق به دوره سلوکی است .
به همین دلیل در قدم نخست ابتدا یک بازبینی باستان شناسی را دراین محوطه و بخش هایی که مورد حفاری قرار گرفته بود را لازم می دیدم.

 


آن سال را بیشتر به بازبینی محوطه پرداختیم و اطلاعاتی را گرداوری کردیم . اما با شروع انقلاب اسلامی کاوش ها در این محوطه تا سال 75 تعطیل شد .
پس از آن در سال 75 یک بار دیگر به این محوطه بازگشتیم و تاکنون چهار فصل دیگر هم حفاری کرده ایم .
حفاری در این سال ها همزمان شد با انتشار گزارش کاوش های آقای حاکمی که در یک مجله خارجی منتشر کردند.
گزارش ایشان تا چه حد با یافته های شما مغایرت داشت؟
رهبر: ایشان در این گزارش محوطه را متعلق به دوره سلوکی و یک معبد معرفی می کند.
اما جالب این که یافته های ما این محوطه را نه یک معبد بلکه یک خانه و نه به دوره سلوکی بلکه به دوره پارتیان منصوب می کند.
حفاری های ما نشان می دهد که این منطقه یک منزل مسکونی دوره اشکانی است.
همانطور که گفتم ما نشانه ای در این محوطه برای نسبت دادن آن به دوره سلوکی به دست نیاورده ایم . اما به نظر می رسد که این بنا به دست یکی از هنرمندان دسته دوم، سوم سلوکی اما در زمان اشکانیان ساخته باشد . البته هنوز بخشی در این محوطه وجود دارد که حفاری نشده است.
همچنین مغایرت های جزئی هم در نقشه ای وجود داشت که مرحوم حاکمی از خورهه چاپ کرده بود . البته این مغایرت ها بیشتر در رنگ دیوارها و به طور کلی مواردی از این دست بود.
اما همانطور که گفتم مهمتر از همه یافته هایی است که قدمت این بنا را به دوره اشکانیانی نسبت می دهد که علی رغم حکومت 500 ساله آن آثار بسیار کمی باقی مانده است.
به طور مشخص تاریخ ساخت بنا مشخص شده است؟
رهبر: می توانم بگویم به طور مشخص این بنا در قرن اول قبل از میلاد ساخته شده و تا دوره ساسانی هم مسکونی بوده است . به دلیل بزرگی و نوع ساخت آن احتمالا بنا متعلق به یک مالک بزرگ یا حاکم بوده است .
این بنا علاوه بر سنگ با خشت های بزرگی در ابعاد 40*40*15 ساخته شده است.
در گوشه شمال غربی بنا و در انتهای یک راهرو طویل، سنگ فرشی به شکل شومینه یپداشده است. در بیشتر اتاق ها شومینه (اجاق) وجود دارد و آثار موجود نشان می دهد که از این شومینه ها علاوه بر گرم کردن اتاق برای پختن غذا نیز استفاده می شده است. این شومینه ها در دیوار کار گذاشته شده اند و آثار سوختگی بر روی دیوار کاملا مشخص است.»
ما در حفاری های خود به موضوع جالبی برخوردیم. این که ما در هیچ جای دیوارهای بنا خرهه آثاری از پنجره نمی بینیم .

پس نور مورد نیاز خانه از کجا تامین می شده است؟

رهبر: این پرسشی است که ما در حفاری های خود چیزی برای پاسخ به آن پیدا نکردیم . اما چند سال پیش به ما اطلاع دادند که در نزدیکی منطقه خرقان در استان قزوین روستایی وجود دارد که خانه های آن هم پنجره ندارد. ما برای دیدن روستا به منطقه رفتیم و در این سفر دریافتیم که نور خانه های روستا از طریق روزنه ای که در سقف قرار داشته است. و نور خانه از این طریق تعبیه می شده است. خانه های این روستا حیاط ندارد.
موضوع مهمی در این منطقه وجود دارد، مسئله حرمت به خانواده است . همانطور که گفتم بنای خورهه یک بنای اربابی بوده است تا حکومتی. شاید به همین دلیل هم بنا را به دو بخش اندرونی و بیرونی تقسیم بندی کرده اند.
این موضوعی نیست که پس از اسلام اتفاق افتاده باشد .
در بخش بیرونی بنا از سمت دیگری است .
موضوع مهم دیگر در این بنا تعمیر هایی است که در بنا انجام شده است.
این خانه در طول 200 تا 300 سال مسکونی بودن خود 3 تا 4 بار مورد تعمیرقرار گرفته و رنگ آمیز شده است. می توان از طریق این تعمیرها تا حدی به وسع مالی ساکنان خانه پی برد زیرا در دوره های نخست که با دیدن رنگ های زیرین استنباط می شود و از رنگ استفاده شده است اما در دوره بعدی از خاک سفید برای رنگ آمیزی بهره گرفته اند . این نشانگر آن است که ساکنان خانه اگرچه وسع مالیشان کم شده اما هنوز اخلاق اشرافی آنها حفظ شده است.
به نظر می رسد که ساکنین این خانه، بنا را به قصد بازگشت ترک کرده اند. اما هرگز به آن بازنگشته اند.

در نهایت این محوطه مسکونی چه زمانی به طور کامل متروکه می شود؟
رهبر: به طور کلی در کاوش های انجام گرفته در خورهه محلات سه دوره تاریخی اشکانی، ساسانی و ایلخانی کشف شده است.
ین تپه در دوره ساسانی هم این بنا مورد استفاده قرار گرفته است. بعد از انقراض دولت اشکانی، یک گروه کوچک ساسانی ( احتمال صنعت گر) مدتی در این خانه زندگی کردند. این خانه پس از ترک به شکل یک تپه کله قندی، متروکه می شود.
پدر قرن هشتم هجری و در دوره ایلخانی این تپه به عنوان یک گورستان مورد استفاده قرار می گیرد. کاوش های باستانی شناسی در این تپه به کشف یک گورستان با بیش از 30اسلکت ایلخانی منجر شد.»
«این تپه یک گورستان بسیار وسیع است. از آنجا که روستاها برای محافظت گورستان ها از سیل و آُسیب های جوی روی تپه ها ساخته می شدند، این گورستان نیز بر روی تپه ساخته شده است.
همه قبرها به سمت قبله دفن شده اند. هیچ شی یا سفالی در کنار اسکلت ها دفن نشده است. فقط دور قبر ها سنگ های برای شناسایی قبرها گذاشته شده است.»
در گورها ایلخانی کشف شده در محلات، سنگ های سبز «مالون» بر روی صورت یا در زیر سر اسکلت قرار داده شده اند. بررسی های باستان شناسی نشان می دهد که این سنگ ها از یک معدن در 60 کیلومتری تپه آورده شده است و به احتمال بسیار قوی این سنگ های سبز به خاطر مقدس بودن رنگ سبز، به عنوان سنگ مقدس در گورها با اسکلت دفن شده است.»
بر روی این گورها هیچ نوشته ای که نشان دهد این گورها به چه دوره ای تعلق دارند، وجود ندارد. فقط در نزدیکی تپه در جلوی یک چشمه، یک حدیث از حضرت رسول اکرم(ص) بر روی سنگی حک شده است که تاریخ آن به دوران ایلخانی باز می گردد. همچنین وجود یک وقف نامه از دوره ایلخانی روی صخره نقر شده است که تاریخ موجود در آن به سال 770 هجری قمری ذکر شده است .

جستجوی جهان پس از مرگ در هزارهای پیشین

کاوش در قبرستان ها؛
جستجوی جهان پس از مرگ در هزارهای پیشین

شنیدن کلمه معاد برای ما که از کلاس های سوم ابتدایی آموخته ایم اصول دین 5 تا است و یکی از اصول آن معاد است همواره یاد آورنده روز قیامت و حسابرسی است.
علت این که از این کلمه در نوشتاری که پیش رو دارید استفاده می کنم نه به دلیل این که در کشوری اسلامی زندگی می کنیم و نه به دلیل نزدیکی به ذهن خوانندگان بلکه به منظور آشنایی آنان با این مفهوم که مردمانی در چندین هزار سال پیش که حتی نوشتن نیز نمی دانستند به جهانی دیگر اعتقاد داشته اند.
همچنین ارامنه اعتقاد دارند که انسان‌ موجودی‌ است‌ نیمه‌ مادی‌ و نیمه‌ الهی‌ که‌ از جسم‌ و روح‌ تشکیل‌ شده‌، به‌ هر دو جهان‌ تعلق‌ دارد و پس‌ از مرگ‌ روحش‌ به‌ جهان‌ غیب‌ می‌رود و در انتظار روز رستاخیر و محاکمه‌ نهایی‌ می‌ماند؛ جسم‌اش‌ نیز بازسازی‌ شده‌ به‌ روحش‌ می‌پیوندد. پس‌ از محاکمه‌ نجات‌یافتگان‌ به‌ زندگی‌ جاودانی‌ نائل‌ می‌شوند و به‌ بهشت‌ می‌روند و لعنت‌شدگان‌ و به‌ دوزخ‌ و فنا محکوم‌ می‌گردند.
با بیان این دو نمونه تنها به دنبال راهی برای آغاز مطلب بودیم و این که در تمام ادیان الهی نظر اعتقاد به جهانی دیگر موجود است.
در این نوشتار می خواهیم برخی دلایلی را که باستان شناسان با استناد به آن نسبت اعتقاد مردم هزارن سال پیش به جهان پس از مرگ اظهار نظر می کنند بپردازیم.
بسیاری از مردم هنگامی که خبری را در باره محوطه های باستانی می خوانند، از اظهار نظر کاوشگر آن درباره اعتقاد مردمان آن محیط به جهان پس از مرگ متعجب می شوند.
به راستی این موضوع چگونه مشخص می شود؟
برای پاسخ به این پرسش می خواهم به باستان شناسی اشاره کنم که در محوطه هایی معروف به قبرستان کار می کنند.
قبرستان ها همان محل هایی هستند که با شنیدن این کلمه در ذهن ما نقش می بندند یعنی مکانی برای دفن مرده.
باستان شناسان معتقدند که کاوش در محوطه هایی که محل دفن افراد هستند کمک شایانی برای شناسایی نوع فرهنگ، تقسیم بندی جامعه و گاه نوع روابط افراد ساکن در آنجا خواهند یافت.
تعجب نکنید! باور کنید حتی با اندکی خوش شناسی مشخص کرد که آیا افرادی با هم خویشاوند بوده اند یا خیر!
باز می گردیم به پرسش نخستین،
باستان شناسان همواره در قبر را که می گشایند کنجکاوند بدانند که آیا همراه جسد متوفی شیئی نیز دفن شده است.
به طور معمول اگر در قبور پیدا شده اشیای یافت شود آنها به این نتیجه می رسند که افراد ساکن در این محل به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته اند زیرا در گذشته مردمان معتقد بوده اند که انسان پس از فوت نمی میرد بلکه زندگی نوینی را در جهانی دیگر آغاز می کند. به همین دلیل نیز سعی می کردند وسایل راحتی و زندگی وی را در درون قبر قراردهند.
چنین رسمی در بیشتر کشورهای دنیا وجود داشته است.
به طور مثال سومریان به پرستش خدایان می پرداختند و برای هر عنصری خدایی داشتند آنو(خدای آسمان), ائا (خدای آبها), نانارسین (خدای ماه), اوتو یا شمش (خدای خورشید)، اینانا (خدای زهره), ایشتار (الهه باروری و عشق و خدای جنگ). وظیفه مردم شهر خدمت به این خدایان بود آنها معابد با شکوهی می ساختند که هر معبد به یک خدا تعلق داشت و آن خدا نگهبان شهر و بزرگترین زمیندار و گله دار شمرده می شد.
کاهنان شهر وظیفه نگهداری از اموال خدایان و ستد شهر را برعهده داشتند این معابد که به نام زیگورات خوانده می شدند به صورت پلکانی و بسیار با شکوه ساخته می شدند.
برخی از خدایانی که اقوام مختلف به وجود آنها اعتقاد داشتند وظیفه راهبری و حمایت از فرد متوفی را در دنیای دیگر عهده دار بودند.
همچنین در چین هنگامی که پادشاهان دفن می شده اند، به همراه وی زنان، کنیزان، نگهبانان و حتی اسبان وی را نیز در قبر قرار می دادند. اگرچه در دوران بعد این رسم در چین اندکی تغییر کرد و به جای انسان ها و موجودات زنده، مجسمه های آنها را در درون قبر و به همراه مرده می گذاشتند.
چنین رسمی در مصر نیز وجود داشته و حتی یکی از علت های ساخت اهرام بزرگ مصر نیز اعتقاد به جهان پس از مرگ عنوان شده است.
در ایران اما رسوم متفاوتی در محوطه های گوناگون باستانی که زمانی استقرار گاه اجداد ما بوده اند یافته شده است.
در برخی مناطق ایران ساکنان فرد فوت شده را در خانه دفن می کردند. به نظر می رسد که اعتقاد بر این بوده است که متوفی را نباید تنها گذاشت . همچمنین نظریه دیگر در باره این گونه قبور مبنی بر این بوده که تنها جسم متوفی از میان خانواده خارج شده و روح وی همچنان در میان اعضای خانواده حضور دارد.
در برخی مناطق دیگر قبرستان در نزدیکی محل سکونت و در برخی نیز این مکان دور از منطقه استقرار قرار داشته است.
همچنین از اشیا یافته شده در کنار فرد دفن شده اطلاعات دیگری نیز می توان دریافت.
به طور مثال می توان دریافت که فرد متوفی از اشخصا متمول جامعه بوده یا از افراد فقیر!
برای این منظور باستان شناسان به دو موضوع توجه می کنند. نخست تعداد اشیا یافته شده و دوم نوع اشیا پیدا شده ! لازم به یاداوی است که منظور از تعداد و نوع اشیا به هیچ عنوان طلا و جواهرات نیست بلکه در این جا منظور یافته ها در قیاس با دیگر قبور هستند.
به طور مثال ممکن در قبری تنها یک شیئی و در دیگری بیش از 10 شیئی، در این صورت می توان نتیجه گرفت که فرد دوم ثروتمند تر از فرد نخست بوده است.
همچنین اگر کیفیت و نوع یافته ها در قبری از نظر ساخت بهتر از بقیه باشد نیز می توان چنین استنباط کرد که فرد موقعیت مالی بهتری دارد.
براساس همین یافته ها و نیز یافته هایی که در خانه های ویران شده به دست می آیند، حتی می توان به این نتیجه رسید دین و اعتقاد، البته به معنی امروزی آن بلکه به صورت بسیار بسیار ساده تر، در زندگی مردم رسوخ کرده بود.
مثالی که درباره سومریان آوردیم به نوعی در میان تمام اقوام گذشته مشاهده می شود. آنها به تمام معنی در خدمت معبد و کاهنان بوده اند. به همین دلیل نیز کاهنان و روحانیان معابد گاه آنقدر قدرت می یافتند که شاهان برای تاجگذاری به خدمت آنها می رسیدند.
چنین قدرتی را می توان در زمان ساسانیان به طور بسیار بارزی یافت.
به هر حال نباید فراموش کرد باستان شناسان ابزاری جز یافته ها برای شناسایی گذشته در دست ندارند و به همین دلیل نیز گاه یافته های آن ها با آنچه در ذهن ما وجود دارد تطابقی ندارد.
این عدم تطابق را شاید بتوان با ذکر مثالی بسیار ساده از مقایسه زندگی روبه انقراض عشایر و زندگی شهری دریافت.
به طور معمول مردمانی که در شهر زندگی می کنند از برخی وسایل خود استفاده نمی کنند بلکه آن ها را برای تزئین استفاده می کنند این درحالی است که یک خانواده عشایری باید از تمام وسایل با هدف استفاده کند و از حجم وسایل کم مصرف و بی مصرف بکاهد. به همین دلیل نیز برخی وسایل موجود در میان عشایر با ذهن شهری ما تطابق ندارد.

حرف اول

سخن به نام تو آغاز می کنم ای خدای حکیم

این اولین وبلاگی نیست که من باز کرده ام اما امیدوارم آخرین آن باشد چون می خواهم هر طور شده ادامه بدهم.

من در ۱۷ بهمن ماه ۱۳۵۸ در روستایی که در کتاب های تاریخی معمولا از آن به نام دارالعلم یاد کرده اند به دنیا آمدم. الان هم خیلی سن ندارم و مثل تمام جوان های ایرانی با انواع و اقسام فکرهای روزانه  درگیرم.

رشته دانشگاهی من باستان شناسی بوده اما به دلایلی که امیدوارم یک روز بتوانم این جا بنویسم خبرنگار شدم. الان هم اول صبح که بلند می شوم با خبر درگیرم تا نصف شب.

حالا که یک مقدار با من آشنا شدید،‌ اجازه بدهید از استاد خوب و مهربانم دکتر جعفری تشکر کنم و یادی هم از ایشان بکنم که همواره امید را در دل من زنده نگه داشته اند.